مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,رابطه دین و اخلاق, تفسیر , شعر

رابطه دین و اخلاق
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 14 خرداد 1395
نظرات

دكتر نير طهورى :

بسیاری از مواقع بخشی از مصاحبه ای با دکتر سروش در صفحات و گروه های مختلف درج می شود مبنی بر اینکه :
" اولین توصیه من به جوانان اینست که دست ارادت به هیچ کس ندهند"!
معمولا توجه نمی شود که هر سخن زمینه خاص خود را دارد و همه جا مصداق ندارد.
مطلب زیر پاسخی است به این دوستان:
به نقل از دکتر سروش به هر مسئله بايد به نحو دیگری هم توجه کنند

" یکی از مهمترین رسالت های اولیاء خداوند، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت، و پشتیبانی روحی و باطنی از آنهاست.

مولوی از کسانی است که به بیانی بسیار روشن و بدون استفاده از اصطلاحات خاص عرفانی، قصه ولایت را مطرح کرده است.

در سراسر مثنوی بحث از
پیر،
شیخ،
ولّی،
مرید،
سالک،
و ... پراکنده است و اوصاف مشایخ و وظائف مریدان نسبت به آنان بیان مشروح شده است.

نکته عمده این است که:
در طریق سلوک،
شخص نمی تواند خودسرانه عمل کند
و باید دست ارادت به شیخی از مشایخ بدهد و زیر لوای هدایت او برود.

هر که او بی سر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش کژدم بود

کژرو و شبکور و زشت و زهرناک
پیشه او خستن اجسام پاک

سر بکوب آن را که سرّش این بود
خلق و خوی مستمرش این بود

سایه رهبر به است از ذکر حق
یک عنایت به که صد لوت و طبق

بدون سایه رهبری،
محال است کسی به آفتاب حق و حقیقت برسد.

سایه رهبر به است از ذکر حق.

حتی اگر کسانی نادراً و استثنائاً خودسرانه و بدون پیروی از پیری و قطبی راه پیدا کردند و به غایت سعادت و هدایت رسیدند، باید بدانند که دورادور و ناآگاهانه توسط پیری رهبری می شده اند:

هر که تنها نادراً این ره برید
هم به عون همت پیران رسید

دست پبر از غائبان کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست...

وقتى ما مى گوييم كه دين بايد اخلاقى باشد معنايش اينست كه:
بايد به مدح و ذم عقلا توجه كند.
اينچنين نيست كه پايش را بيرون بكشد و بگويد:
مردم هرچه گفتند،
عقلا هرچه گفتند،
ما كارى نداريم، مهم اينست كه ما چه مى گوييم !! اصلا و ابدا.

چون گوهرعقل را همان خداوند به آدمى داده لذا احكام عقل كاملا محترم است.

وقتى كه اغلب و اكثر عقلا بر رايى اتفاق كردند آن راى عقلايى و اخلاقى ست
و بايد مورد پذيرش دينداران نيز قرار بگيرد.

عقلا تنها دينداران نيستند
پس مدح و ذم عقلايى بيرون دين نيز قرار دارد.

لذا اخلاق در بيرون دين نيز وجود دارد.

درميان متكلمان اسلامى هميشه اين بحث مطرح بود كه اطاعت خداوند به چه دليل لازم است؟

فرض كنيم ثابت كرديم خدايى هست
وفرض كنيم ثابت كرديم كه اين خداوند امرو نهى هايى هم دارد
وباز فرض كنيم كه اين امرو نهى ها بطور دقيق به گوش ما رسيده است
يعنى پيام خدا را با دقت و صحت دريافت كرديم
ولى هنوز جاى اين سوال هست چرا بايد امر خدا را اطاعت كنيم ونهى او را رعايت؟

اينجا چه مبنايى وجود دارد؟

مبنا اخلاقى است.

اخلاقا ما مكلف و موظفيم از كسى كه خير و سعادت ما را مى طلبد ( كه در تعريف خداست ) پيروى كنيم.همين.
هيچ دليل ديگرى وجود ندارد.

ما نمى توانيم بگوييم كه بايد به امر خدا
گردن بگذاريم چون خدا امر كرده است.

ما بايد به فرمان خدا گردن بگذاريم چون عقل حكم مى كند كه اينچنين كنيم.

چون عقلا ما را مذمت مى كنند اگر به سخن يك ناصح خيرخواه گوش ندهيم
و سلامت خود را لگدمال كنيم.

ريشه ديندارى حكمى اخلاقى است.

اخلاق حكم مى كند كه ما از خدا پيروى كنيم.

بعد از اين گردونه و قطار ديندارى راه مى افتد،
فرمانهاى الهى نيز به درون مى آيند،
آنها هم الزامات و ايجابات خود را دارند
و به ما نشان مى دهند كه از كدام راه برويم واز كدام راه نه.

پس از جميع جهات:
اخلاق
مقدم بر
ديندارى است

و ما به حكم اخلاق دين ورزى مى كنيم
و به سوى خدا مى رويم
و امر او را اطاعت مى كنيم
چون هم امر او اخلاقى است
و هم اطاعت نكردن از او غير اخلاقى است.
اين نكته يادتان باشد

پس نگوييد اگر دين نبود
و خدا نبود
اخلاق كجا مى رفت؟

اخلاق سرجايش است.

اخلاق از دين نيامده
و متكى بر دين هم نيست. به هيچ وجه.

من بسيار ديده ام مخصوصا در روزگار ما كه اته ايست ها كه كارشان رونق گرفته است و پرچمشان بالا رفته و اينجا و آنجا على الخصوص در امريكا مجالسى دارند و مناظراتى بر پا مى كنند و با ديگران و استادان دانشگاه و كشيشان و روحانيون مناظره ميكنند

همواره ديده ام كه يكى از پايه هاى مناظره اينست كه از اين اته ايست ها مى پرسند :

شما كه خدا نداريد پس اخلاق را چگونه توجيه مى كنيد؟

وبعد هم ديده ام كه سخنان بسيار بى ربط و بى مناسبتى ردو بدل مى شود.

البته اگر كسى معتقد باشد كه اخلاق از دل تئورى تكاملى بيرون مى آيد كميتش لنگ است،
آن حرف ديگرى است.

اما اينكه كسى به خدا معتقد نباشد اين به خودى خود بى اخلاقى نمى آورد.

آزادگى مى تواند در جاى خودش باشد
چون مبناى اخلاق :
عقلانيت است
و عقل هم در همه آدميان وجود دارد اعم از با خدا و بى خدا.

برگرفته از رابطه دين و اخلاق



برچسب‌ها: دین , اخلاق ,
مطالب مرتبط با این پست
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود